سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حدیث قند یک خردادی!

دلم...

مادربزرگ

گم کرده ام در هیاهوی شهر

آن نظر بند سبز را که در کودکی بسته بودی به بازوی من

من چشم خورده ام.من تکه تکه از دست رفته ام



[ دوشنبه 91/11/23 ] [ 10:25 عصر ] [ "مهربان" ]

نظر

شیرینی مهربان!

در یخچال رو باز می کنم و با یه عالمه پودر نارگیل مواجه میشم!

ساعت 11:10 شب...جرقه ای در ذهنم زده میشه و با صدای بلند اعلام می کنم که اهالی محترم منزل: آگاه باشید که همانا من قراره در این ساعت و این لحظه برای شما شیرینی نارگیلی درست کنم!

5 دقیقه بعد تمام مواد لازم خیلی شیک و زیبا روی میز چیده شده:)

4 عدد سفیده ی تخم مرغ رو با یک پیمانه شکر قاطی می کنم و روی حرارت بسیار ملایم قرار میدم و با صبر و حوصله شروع می کنم به هم زدن تا زمانیکه شکر کاملا حل بشه...در این میان خیلی مراقبم که تخم مرغ گلوله گلوله نشه و نبنده. بعد از اون دو پیمانه پودر نارگیل و یه پینچ وانیل و (در صورت تمایل کمی آبلیمو که من تمایل نداشتم) و با محلول فوق قاطی می کنم و زمانیکه حسابی قاطی شد یه پیمانه روغن مایع( که اصلش 1 و نیم پیمانس ولی من نمی خواستم شیرینی خیلی چرب بشه) رو اضافه می کنم و باز هم می زنم......مخلوط آماده است برای اینکه بره توی فر. فر رو روی 150 درجه می ذارم و روی سینی که از قبل چرب شده اول با دست یه گردو از مخلوط برمیدارم و توی سینی میذارم...بعد می بینم خیلی حرکت بی فرهنگانه ای هست با دست برداشتن! در نتیجه با قاشق بر میدارم که میبینم بازم خوش فرم از آب در میاد گویا! سینی رو که توی فر میذارم دیگه آروم و قرار ندارم و هی سرک میکشم که ببینم شیرینی ها در چه حالن؟ وقتی سطحشون یه ذره قهوه ای شد از فر درمیارم و نتیجه ش شد این:

 

البته این عکس برای یکی از سایت های آشپزیه...حجم عکسای خودم فوق العاده زیاد بود و حوصله ی کم کردنشو نداشتم .دی:

یه نکته که باید رعایت بشه اینه که شیرینی ها وقتی از فر در اومد و یه ذره سرد شد حتما باید توی طرف در دار نگهداری بشه تا نرم بمونه.

یادش بخیر! قبلنا روی جعبه ی شیرینی مینوشتن: بعد از مصرف شیرینی مسواک بزنید!


جشنواره هم تموم شد خدا رو شکر...هر روز حرص می خوردم که چرا نتونستم شرکت کنم مخصوصا برای بخش فیلم های سینماییش:( ولی حس می کنم یه مقدار در حق عده ای بی انصافی شد که بگذریم....

قلندر تیر دار مرد قافله سالار! الان رادیو داره از این جملات قصار به کار میبره!



[ دوشنبه 91/11/23 ] [ 1:54 صبح ] [ "مهربان" ]

نظر

اندر حکایت من...

 

* در تاریخ 21 دی 1391 هجری خورشیدی...این جانب مهربان مهربانی از دانشگاه فارغ التحصیل شده و به جرگه ی لیسانسیه های بیکار پیوستم...کارشناس زبان و ادبیات انگلیسی!

*به وبلاگ و نوشتن نیاز دارم. خیلی زیاد. ولی این تنبلی سرشار همیشه غلبه می کنه به همه چیز...

* کاش شاد باشم. کاش به فکر ادامه تحصیل باشم. کاش و کاش و کاش و هزار بار کاش.

*ادامه دارد...



[ جمعه 91/11/13 ] [ 7:57 عصر ] [ "مهربان" ]

نظر

مثل .... در گل گیر کردم!

گاهی شرایطی پیش میاد که هیچی دست خود آدم نیست. مثل خیلی وقتای خودم که حس می کنم کنترلی روی اوضاع ندارم. چه میشه کرد؟ آخه از آدمی به مراتب حساس مثل من چه کاری بر میاد؟ الان بیکارم..حوصله ی کافی ندارم..آدمای دور و برم به دلجویی نیاز دارن...دست و پاشونو دلشون درد می کنه...درد دارن! منم هی دلم می خواد بشم یه پماد؛ یه مرهم واسه ی همه ی دردای همه ی آدما.



[ چهارشنبه 91/11/11 ] [ 11:41 عصر ] [ "مهربان" ]

نظر

::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه