چقدر دلم می خواهد یک فهرست دقیق از ویژگی هایم تهیه کنم.... خدایا چه آفریده ایی؟ جل الخالق! انسانی به ظاهر ساده با سیستمی بسیار پیچیده....
من یک انسان مونثم. یک زن. یک مادر در آینده. زندگی می کنم در حالیکه هنوز نمی دانم از زندگی چه می خواهم؟ مسلمانم...خداوند را می پرستم...گاهی از شدت عشق به خداوند می گریم...گاهی با او قهر می کنم. سکوت او را دوست ندارم....دلم می خواهد بیش از اینها به او نزدیک شوم ولی.... عاشقم...عاشقی بی وفا و بی تعهد! همان "آقا جان" عزیزی که با نهایت بزرگمنشی مرا می خواند و من...:( من یک انسانم. با نیاز ها و خواسته های طبیعی یک انسان. من یک بشرم با احساساتی عمیق که گاهی مجبور به سرکوب آنها می شوم....
من قرآن می خوانم....عبادتگاه دارم....دلم برای نابسامانی یک مورچه هم می سوزد...من نفسم را باز خواست می کنم....خودم را تنبیه می کنم. با خودم قهر می کنم. دعوا می کنم...
آهان! تازه می فهم انزوای اخیرم به خاطر چیست.! از این کشمکش ها و مبارزات درونی ست. از این جهاد های اکبر و اصغر! من خدا را می خواهم! احساس سرکوب نشده را می خواهم! وفای در عهد می خواهم! نمی خواهم رو سیاه باشم.....
کاش اندکی قوی تر بودم.
شانه هایم تاب و تحمل مشکلات را ندارند....مادر می گوید در همین سختی هاست که انسان ساخته می شود...فولاد آب دیده می شود...ولی من سرسختانه بر ضعف خود پافشاری می کنم....... من یک انسانم. با نیازهای متعدد...خواستار تغییر...نیازمند دگرگونی...من بشری هستم که سهمم را از زندگی می خواهم...فقط سهم خودم و نه بیشتر...من چیزی فرا طبیعی نخواسته و نمی خواهم....فقط.........
من نمی خواهم حاکمیت کنم...من زن سالاری و مرد سالاری نمی خواهم....شایسته سالاری می خواهم....شعار نمی دهم....شعار را دوست ندارم....
من یک انسانم....یک زن....یک مادر پر تشویش در آینده.
" گویند سنگ لعل شود در مقام صبر/ آری شود ولیک به خون جگر شود"
[ دوشنبه 90/11/17 ] [ 2:30 صبح ] [ "مهربان" ]