قبل نوشت: الان عصبانیم در حد انفجار و هیچ چیز نمی تونه آرومم کنه...الان می خوام ادب رو کنار بذارم- لااقل اینجا- و چند تا حرف جانانه بزنم تا شاید عصبانیتم فروکش کنه....الان معذرت می خوام به خاطر اینکه تو این پست قراره بی ادب بشم
حالم به هم می خوره از این آدمایی که پشت ظاهری فریبنده یه باطن بی خود و سطحی دارن...مریض میشم از دیدن آدمایی که مثلا مسلمونن...با حجابن ولی پشت حجاب به ظاهر مقدسشون هر غلطی که می خوان می کنن...پریشون میشم از دیدن این آدمایی که اسم چادری رو یدک می کشن...زحمت و رنج چادر رو تحمل می کنن بعد یه چیزایی ازشون می بینی که میگی خاک بر سر من که چادریم و همردیف این....واااای واااای خدایاااااا....اصلا دیگه فرق بین خوب و بد معلوم نیست...اصلا دیگه نمی فهمی چی به چیه؟ آخه آدم بیخود....آبرو می بری...چادر می زنی و هفتاد قلم آرایش می کنی هیچی...بوی عطرت از 20 کیلومتری شنیده میشه هیچی...دماغتو عمل کردی و تا نوک همون دماغتم بیشتر نمی بینی هیچی.. صدای تق تق کفشات که عمدا هم بیشتر می کوبی زمین هیچییییییییی....آخه چرا دیگه لوس بازی در میاری؟ چرا میری واسه مردم قر و غمزه میای؟ چرااااااا من با دیدن تو باید احساس شرم کنم؟ چراااااااا با این سر و وضعی که واسه خودت درست کردی و کلی فیس و افاده میری با یه مرد نامحرم با ناز و ادا حرف میزنی.......به درک هر چی قراره بعدنا بکشی...هر چی قراره جوابگو باشی...ولی آخه تو از جنس منی....تو مونثی و چادر می زنی منم مونثم و چادر می زنم....آخه بی حیااااااااااااااااااا چه بسا بقیه من رو هم مثل تو بدونن....بس کن... خجالت بکش و ......می ترسم از اون لبخند وقیحت
من اصلا آدمی با ذهن بسته یا اصطلاحا امل نیستم ولی امروز صحنه ای دیدم اونم در محیط دانشگاه اونم از آدمی که شاید تا دیروز تصور دیگه ای ازش داشتم که حالمو حسابی بد کرد...که همونجا ضربان قلبم از شدت خشم بالا رفت....که با خودم گفتم واااااای بر من که امثال این خانم که زیر چادرش اینقدر بی حیاست چادری محسوب میشن و من هم....اصلا خیلی پریشون شدم....خیلی سخته دیگه که بخوای تو این دنیای پر از تظاهر زندگی کنی.......دلم نمی خواد دیگران فکر کنن که شاید من هم و یا هر چادری دیگه به اسم چادر و به اسم مسلمون هر کار جلفی ممکنه ازمون سر بزنه....خدایا الان چی کار کنم که آروم شم؟
[ سه شنبه 91/4/13 ] [ 1:48 صبح ] [ "مهربان" ]